به احتمال زیاد در آیندهای نه چندان دور ،دور دیگری از مذاکرات اتمی ایران و کشورهای ۵ +۱ آغاز خواهد شد.سفر نتانیاهو به آمریکا و مذاکرات وی با باراک اوباما در باره مسئله اتمی ایران و سخنرانی اوباما در ایپک ،و بحث در باره خطر نظام اسلامی برای صلح جهانی و اسرائیل همه و همه دلالت بر این دارد که ۲ گزینه جنگ و راه حل دیپلوماتیک،از طریق گفتگو با نظام اسلامی، گزینههای مورد توجه غرب در برخورد با ایران اتمی خواهد بود .
در این میان اگر چه دولت اسلامی سعی کرد با آمار سازی و مهندسی آرا مردم مشروعیت مردمی نظام خود را به رخ جهانیان بکشد ولی سابقه تقلب و دست بردن در آرا مردم از سوی جمهوری اسلامی و همچنین گزارشات شهروند خبر نگاران به همراه فیلمها و عکسهای پست شده بر روی اینترنت ،باعث شد که جز درصد اندکی از هواداران نظام اسلامی ،کسی آمار تخیلی ۶۴ درصدی را جدی نگیرد.
ادامه بحران مشروعیت سیاسی نظام اسلامی که از اولین روزهای تأسیس آن آغاز شد در سال ۱۳۸۸ ،در پی تقلب گسترده در نتایج انتخابات ریاست جمهوری شدت بیشتری گرفت و به صورتی آشکار ،جدایی مردم از نظام مذهبی را در معرض دید جهانیان قرار داد .و تنها پس از گذشت چند ماه از اعتراضات انتخاباتی بود که بخشی از توجه جهانیان به مساله حقوق بشر در ایران جلب شد و گینه دیگری تحت عنوان تغییر رژیم در کنار ۲ راه حل دیگر بحثهای دیپلماتیک و گزینه نظامی بخشی از نظرها را به خود جلب کرد ،که متاسفانه ،فشار حاکمیت و نبود ارادهای جدی در سطح بین المللی و همچنین ناتوانی اپوزیسیون خارج از کشور در تحلیل صحیح شرایط داخل ،کم کاریهای عمدی یا سهوی سران اصلاحات که به عنوان سازمان دهندگان اعتراضات مردمی شناخته میشدند ،باعث شد این گزینه از دستور کر کشورهای درگیر خارج شده و یا حد عقل ارادهای بر تقویت و حمایت جدی از آن وجود نداشته باشد .
وجود وضعیت آچمز سیاسی ،در حل مسئله اتمی ایران حاصل نگاه محدود کننده راه حلهای مسئله به دو گزینه جنگ و دیپلماسی گفتگو با نظام اسلامی است که گویا بر خلاف همه شعارها و هیاهوهای کر کننده در سطح بین المللی ،به نحوی به نفع طرفین درگیر میباشد.و تنها کسانی که از این جنگ زرگری سود نبرده و نخواهند برد ملت ایران و منافع ملی ما ایرانیان است .
بی تردید بعد از اسرائیل که هویّت ملی خود را مدیون بحران آفرینیهای تاریخی از بدو ایجاد تا کنون در سطح منطقه و جهان است ،جمهوری اسلامی ایران دیگر کشور منطقه حساس خاور میانه است که بدون بحران آفرینی قادر به ادامه حیات نیست .نزدیکی تاکتیکی دو نظام صهیونیستی و اسلامی شاید حاصل بنیان تئوکراتیک و ایدئولوگیک این دو سیستم باشد .
آنتی سمتیزم که روزی بهانهای بود برای رایش سوم،و با تمسک به آن به تهییج افکار عمومی آلمان پرداخت و آنها را حول حوزه نفرت نژادی جمع کرد ،بعد از ایجاد اسراییل به بهانهای برای ایجاد بحران و سؤ استفاده از شرایط بحرانی برای گسترش اراضی اسراییلی و ساخت شهرکها و رسیدن به آرض موعود تبدیل گردید .به طوری که امروزه هیچ کشوری به اندازه اسرائیل اگر نگوییم از رشد آنتی سمتیزم، لا عقل از به روز نگاه داشتن این قضیه سود نمیبرد .
در عین حال بنیان ایدئولجیک نظام اسلامی هم اسراییل را به بهترین گزینه به عنوان دشمن که نیاز همه حکومتهای ایدئولجیک است تبدیل کرده است ،حکومتهای ایدئولوژیک که بر مبنای ذهنیتهای غیر واقعی و حقیقت گریز خود قادر به حل مشکلات عینی و رومره مردم کشورهای خود نیستند نیازمند تهییج ذهنی هواداران خود بوده و در این میان نظام اسلامی بنا بر ماهیت اسلامی خود یهودی ستیزی را به مسئله اول خود و اسراییل را به دشمن فرضی درجه اول خود تبدیل کرده است .در کلامی مختصر اسراییل و جمهوری اسلامی ایران بهترین دشمنانی هستند که هر یک از این ۲ حاکمیت به آن نیاز دارند .
حضور دشمنی به ظاهر قدرتمند ولی بی خطر در منطقه حساس خاور میانه که توجیه گر حضور کشورهای غربی و خصوصا آمریکاییها برای کنترل بازار نفت ،در منطقه باشد ،قطعاً بهانهای ارزشمند برای این کشور هاست تا با بزرگ نمایی آن در وحله اول حضور خود در این بخش از جهان را برای مردم خود توجیه کرده و با علم کردن آن از کیسه کشورهای فاسد منطقه هزینه حضور دراز مدت خود را تامین کنند .
نگاهی کوتاه و اجمالی به برخورد ۲ گانه کشورهای غربی با جنبش سبز و این اواخر با انقلاب سوریه مؤید آن است که ارادهای برای همراهی با انقلابهای منطقه خاور میانه جهت رسیدن به آزادی و حقوق بشر وجود نداشته و بر خلاف شعارهای کر کننده در دستور کر سیاست خارجی غربیها وجود ندارد
آمریکاییها و اسراییلیها بهتر از هر کسی میدانند که ایران در عمل هرگز خطری برای امنیت اروپا و آمریکا و همچنین تهدید برای وجود اسرائیل نبوده و نخواهد بود .آنان میدانند که هم و غم حکومت ایران تداوم حکومت اسلامی و مصلحت نیم اسلامی است و هکمیتی که منافع ملی مردم خود را فدای امنیت و ثبات حکومت خود میکند ،خارج از دایره شعارهای گولزاننده و تند به عملی که بنیانهای قدرتش را متزلزل کند دست نخواهد زد .به دیگر سخن حکومتی که در برابر مردم خود مسول نیست هرگز خود را به خاطر منافع مردم فلسطین یا لبنان به خطر نینداخته و مرتکب این ریسک نمیشود .
اینکه غربیها و اسراییل حاضر به فکر کردن و سرمایه گذاری بر گزینه تغییر رژیم نیستند ،و این وضعیت برزخی را به سایر گزینهها ترجیح میدهند از نظر من در راستای منافع خودشان است اما آنچه این میان از سوی ما ایرانیان مورد غفلت قرار گرفته همان گزینه سوم است.
امروزه هر یک از ما در برابر سوال مسئله اتمی ایران حرفهای زیادی برای گفتن داریم چرا که بخشی از دانش سیاسی مردم را بحثهای کارشناسانه کرشناسان سیاسی مدیاها روزنامهها و سیاستمداران شکل میدهد اما بخش عظیمی از مردم در برابر این سوال که :چه راه کرهایی برای حل مسئله اتمی ایران از طریق تغییر رژیم پیشنهاد میکنید ؟پاسخی ندارند که در وحله اول به بی توجهی دست اندر کاران مدیاها و نبود ارادهای جهانی برای تغییر رژیم در ایران بر میگردد .
اگر تحلیل بالا در ارتباط با منافع ملی و بین المللی کشورهای درگیر را بپذیریم باید همچنان قبول کنیم که انتظار از مراجعه بین المللی برای مورد توجه قرار دادن این گزینه بدون فشار از سوی فعالان سیاسی ایران ،انتظاری بیهوده است ،و این وظیفه ماست که افکار عمومی جهان را به جای سوق دادن به جنگ یا توجه به مذاکرات دیپلماتیک به سوی حمایت از مردم ایران جهت تغییر رژیم و ایجاد یک کشور دمکراتیک جهت دهی کنیم .
به قول معروف ,کس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من.
No comments:
Post a Comment