hamed

hamed

Friday 18 November 2011

خشم تمشک

شاید دستانم زیبا نباشد
اما چشمانم زیبا میبیند
 وقتی‌ که دستانم از لابلای سایه روشنهای آفتاب خیس خورده از بارش رگبار ناگهانی تابستان،
 تمشک میچیند
خشونت دستانم را به مهربانی چشمانم ببخشید
 که محتاج مهربانی شمایانم 
وقتی‌ که شیشه‌های اتومبیل مرا خورد می‌کنید
و استخوان جمجمه‌ام را به دست خشم شما میسپارم تا به هر سوی پرتابش کنید
 دستهای من دیگر تنها توان چیدن یک تمشک را در خلسه شاعرانه خشم شما دارد .

No comments:

Post a Comment